آتش سوزی در جنگل

ساخت وبلاگ

پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 18:35 توسط مهری طهماسبی دهکردی | 

به نام خدا

سلام اسم من سفید برفی است. من یک خرگوش تپل مپل سفید و بامزه هستم و با تعداد زیادی از حیوانات بزرگ و کوچک در جنگل سرسبزی زندگی می کنم. نزدیک جنگل ما یک روستای زیبا به اسم روستای بهاران هست که آب و هوایی خوب و معتدل دارد. مردم اینجا همگی کشاورز و باغدار هستند.آقای رستگار دهیار روستای بهاران است. او برای آبادی و تمیزی بهاران خیلی زحمت می کشد. من هرروز در اطراف روستا گردش می کنم و می بینم که آقای رستگاربرای اینکه روستای بهاران تمیز و زیبا باشد چقدر کار می کند. یک روز جمعه صبح زود،عده ای آدم با یک اتوبوس به جنگل ما آمدند. چادر زدند، غذا پختند و خوردند و استراحت کردند و تا غروب ماندند و بعد هم سوار اتوبوس شدند و رفتند. آنها در چندجا اجاق بستند و آتش روشن کردند. موقعی که رفتند، روی آتش ها آب ریختند و خاموش کردند اما آتش یکی از اجاق ها کاملاً خاموش نشد.باد می وزید و آتش کم کم شعله ور می شد. نیمه های شب بود که من بوی سوختگی را حس کردم. چوبهای خشک می سوختند و دود همه جا را فرا گرفته بود. من با وحشت از جا پریدم و بقیه ی حیواناتی که اطرافم بودند هم بیدارشدند و همگی پا به فرار گذاشتیم و به طرف روستای بهاران رفتیم. خیلی دلم می خواست می توانستم آقای رستگار را ببینم و به او خبربدهم که در جنگل آتش سوزی شده است. نزدیک روستا همه ایستادیم. سگ ها و شغال ها زوزه می کشیدند تا شاید آدم ها بیدار شوند و آتش را خاموش کنند.در آن تاریکی صدای ماشین هایی را شنیدم که آژیرکشان و با سرعت به سوی جنگل می رفتند.تا صبح این رفت و آمدها و سروصداها ادامه داشت.جنگل می سوخت و آدم ها روی آتشها آب می پاشیدند تا خاموشش کنند. وقتی صبح شد و خورشید درآمد،آتش خاموش شده بود اما آقای رستگار و تعدادی از مردم روستا هنوز نگران و ناراحت در جنگل می گشتند تا اگر جایی آتشی باقی مانده آن را خاموش کنند. از اداره ی محیط زیست هم چندنفر آمده بودند و با روستاییان و آقای رستگار و نیروهای آتش نشانی همکاری می کردند. من تمام مدت در گوشه ای پنهان شده بودم و به آنها نگاه می کردم و با خودم میگفتم اگر دهیاری روستای بهاران و کارکنان اداره ی محیط زیست و آتش نشان های شجاع نبودند، الان هیچ اثری از جنگل باقی نمانده بود.وقتی آتش کاملاً خاموش شد، کارکنان محیط زیست رفتند و حیواناتی را که در اثر آتش سوزی آسیب دیده بودند پیداکردند و زخمهایشان را مداوا کردند.چندروز بعد آقای رستگار با چند کارگر آمدند و جنگل را تمیز کردند و چوبها و درختان سوخته را از آنجا بردند. از اداره ی محیط زیست هم یک جنگلبان فرستادند تا مراقب جنگل باشد و اجازه ندهد دیگر چنین اتفاقی در آنجا بیفتد. من و بقیه ی حیوانات هرروز در این جنگل زیبا می گردیم و بازی می کنیم و خوشحالیم که دهیار روستا و اداره ی محیط زیست و سازمان آتش نشانی با همکاری یکدیگر، مراقب جنگل و درختان سبز و قشنگ آن هستند.

محیط زیست یعنی

زمین زیبای ما

گیاه و کوه و جنگل

یا دشت و کوه و دریا

زمین خیلی قشنگه

با کوه و دشت و دریا

با جنگل و رودخونه

با سبزه ها و گل ها

این گلها و سبزه ها

این کوه ها و جنگلها

این آسمون آبی

این دشت و رود و دریا

هدیه های خداوند

هستند به ما آدم ها

مراقبشون باشید

بچه ها و بزرگها

نویسنده:مهری طهماسبی دهکردی مردادماه 1402

پیروزی بر شب...
ما را در سایت پیروزی بر شب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tkoodakan بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1402 ساعت: 20:17